آنام و طاهای من

كوتاه و گذرا از تولد طاها تا 2 سالگي

طاهاي من 17 آبان 91 بدنيا اومد . روز اول كه طاها بدنيا اومد آنام با مجتبي و مرضيه و مامان و عرشيا غروب اومدن پيش من و طاها .آنام با تعجب من و طاها رو نگاه مي كرد و هنوز نمي دونست جريان از چي قراره . روزهاي اول كه از بيمارستان مرخص شدم خيلي روزاي سخت اما شيريني بود. من واسه زايمان اومدم شمال خونه مامان اينا و شاهرخ هم  ده روز اول كنارم موند. من راستش چون به آنام شير نداده بودم سر شير دادن به طاها خيلي استرس داشتم و همش دست و پاچه مي شدم بعدش هم آروغ گرفتن طاها يه مصيبتي بود اونقدر گريه مي كرد كه نگو واسه همين شاهرخ دنبال يه پرستار بود كه حداقل تا 40 روزگي طاها شبانه روزي پيشم باشه كلي مورد رفتن و اومدن اما هيچكدوم رو يا من قبول نكردم يا ...
26 آبان 1393

وبلاگ جدید

سلام وبلاگ نو مبارك واقعيتش  user ,  و پسورد وبلاگ قبلي آنام  رو هر چي فكر كردم ديدم هيچ رقمه يادم نمي ياد واسه همين تصميم گرفتم از امروز يعني 26/8/93 يه وبلاگ جديد واسه گل پسرام  درست كنم و خاطراتشون رو توش بنويسم تو وبلاگ آنام تا يكماه قبل از تولد طاها رو نوشتم . اما حالا آقا طاهاي ما 2 سال و 9 روزش هست.  
26 آبان 1393