آنام و طاهای من

گردش در حيران (21 فروردين)

1394/2/5 9:18
نویسنده : مژده
214 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه ساعت 10 صبح آنام و طاها اومدن اتاق ما و اونقد از سر و كله ما بالا رفتن تا شاهرخ بلخره ساعت 11 بيدار شد بعد با بچه ها رفت واسه صبحونه وسايل بخره منم آشپزخونه رو تميز كردم و چايي دم كردم بعد صبحونه وسايل پيك نيك رو جمع كردم و با كمك آنام جون و شاهرخ برديم تو ماشين تو راه جوجه و گوجه و زغال خريديم و تصميم داشتيم بريم آستارا اما تو حيرون يه جاي خوشگل ديدم گفتم شاهرخ اينجا ناهار بخوريم بعد بريم رفتيم يه جا پيدا كرديم وسايل اورديم پايين تا شروع كرديم به زدن كباب اونقد باد اومد كه نگو لباس تن بچه ها كردم آنام و طاها كلي حال كردن و باهم بازي كردنتا اينكه بلاخره كباب ها حاضر شد تا غذا رو خورديم و خواستيم راه بيفتيم بريم باد كاملا متوقف شد و آفتاب اومد واسه همين يه مقدار ديگه مونديم جايي كه نشسته بوديم روبرويه تله كابينه حيران بود تازه يه سورتمه زده بودن آنام و طاها مي گفتن بريم اونجا ولي من واقعا مي ترسيدم شاهرخ هم خيلي دوست داشت سوار شه واسه همين آنام و شاهرخ بليط گرفتن برن سوارشن طاها هم كلي گريه كه منم بايد برم به شاهرخ گفتم بيا بريم تو ماشين بشينيم و بگيد منصرف شديم رفتيم تو ماشين منم يه بازي از گوشي باز كردم دادم دست طاها ديگه به كلي آنام و شاهرخ از يادش رفته بود و كلي داشت حال مي كرد منم همش حواسم به سورتمه ها بود تا ببينم كي اينا سوار مي شن كلي واسه آنامم استرس داشتن بعد ديدم آنام و شاهرخ با يك عكس رويه شاسي از سورتمه سواريشون دارن ميان تازه طاها شروع كرد به گريه كه منم مي خوام سوار شم ما هم كه ديديم واسه رفتن به آستارا دير شده بچه ها رو برديم شورابيل و طاها رو سوار ترن هوايي كرديم .

پسندها (3)

نظرات (0)