آنام و طاهای من

کربلا

1393/9/8 8:43
نویسنده : مژده
117 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه آنام ساعت 5/9 پا شد و گفت حوصله ام سر رفته مي خوام كارتن ببينم منم  پا شدم  ديدم مامان هم بيدار شده و داره زيارت عاشورا مي خونه واسه آنام پرشيون تون گذاشتم و رفتم تو اتاق دراز كشيدم يه نيم ساعت بعد پا شدم واسه آنام نيمرو درست كردم و بهش دادم بخوره خودم هم به اميد شاهرخ نمودنم  و صبحانه خوردم بعد طاها جونم بيدار شد با نشاسته واسش فرتني درست كردم اما لب نزد بعد يه سيب زميني روش كره و پنير پيتزا ريختم و گذاشتم ماكروفر و دادم آنام و طاها خوردن بالاخره شازده هم بيدار شد و  از آبگوشت ديشب قرار شد يه كم داغ كنم بدم بخوره اما نون نداشتيم و تا شاهرخ خواست بره مامان زودتر آماده شد و رفت . تلويزيون داشت برنامه پياده روي نجف تا كربلا رو  نشون مي داد و طاها با اون زبون شيرنش مي گفت من كربلا دوست دارم ، بريم كربلا دامب (طبل) بزنيم آنام هم مي گفت بابا من خيلي وقت دسته نديدم بريم دسته ببينم . همون موقع مامان نون رو آورد و طاها گفت نون بخورم بريم كربلا. خلاصه اينكه پسرام كلي شور حسيني دارن و از وقتي كه امسال تاسوعا و عاشورا دسته ديدن همش در حال اجراي دسته و سينه هستن طاها ميگه يا بوالصل ، يا سينه مي زنه مي خونه حسين جانم ، حسين جانم ، يا ميگه همه سينه بزنيد همه.

نزديك ساعت يك من رفتم  حمام  وقتي اومدم بيرون عد از خشك كردن موهام به شاهرخ گفتم كباب ها رو حاضر كنه منم بچه ها رو حسابي پوشوندم برن تراس با بابا كمك كنن. بعد ناهار يه كم تي وي ديديم و حاضر شديم بريم بيرون اول رفتيم يه شارژر واسه گوشيم بخريم بعد هم  يه پالتو واسه شاهرخ خريديم و نزديك همونجا يه ماهي فروشي بود چون من از ماهي سر در نمي ارم گفتم تا مامان اينجاست  بريم باهاش ماهي بگيريم بعدش هم به درخواست آقا آنام رفتيم شوراسنتر و پروما اما از اونجايي كه چكمه ام خيلي پاشنه بلند بود كلي خسته شدم و نتونستم خريد كنم سريع رفتم تو ماشين نشستم و منتظر شدم بقيه بيان شاهرخ هم كلي شاكي بود كه چرا وقتي قرار بريم خريد يه كفش راحت نمي پوشي. خلاصه بعد از شام و تي وي خوابيديم رما اونقدر طاها سرفه كرد كه من اصلا  نتونستم راحت بخوابم و  امروز صبحم دير رسيدم اداره.

فعلا باي

پسندها (2)

نظرات (0)